برای تو

 

بامدادجان ببخش که چندوقته اینجا ننوشتم باورکن دلم نمیاد وقتمو(هرچندخیلی کم)غیرخودت صرف هیچی کنم ولی مگه من جز تو فکردیگه ای دارم

شب که میخوابم میگم یعنی بامداد ازم راضیه؟دردناکترین حالتش وقتیه که میدونم راضی نیستی

خیلی مهربونو بااحساس شدی یعنی دیگه خیلی قشنگ بروز میدی اخه میدونی پسرم ادما وقتی بزرگ میشن خیلی سخت میشن کارتوخیلی سخته که بخوای علاقتو به مانشون بدی ولی نشونه هات شاهکارن نمی تونم وصفشون کنم ولی خیلی خیلی زیبان

عاشق اب بازی وحموم شدی بایه صدای زیبایی میگی اب بازی

ببخش که یادم نیست ولی تو همه جاهستی همه جای خونه همه جای زندگی اصلا تو خود زندگی هستی ولی پسرم اگر پیشت نیستم بازم برای تو هست که نیستم

 وقتی میام دنبالت وتو از اون سر تا این سر مهدو با دو به سمت من میای ازخودم بدم میاد وقتی بغلت میکنم و بوسم میکنی دوست دارم گریه کنم ولی چه کنم که مجبورم پیشت نباشم شاید یه روزی منوسرزنش کنی نمی دونم ............






نظرات:

بامداد و همه ی تقصیر ها که گردن ا.ست
«» می‌گوید:
«من فکر نمی کنم این توجیه خوبی باشه.. باید بهش مثل یه انسان فکر کنی نه یه موجود زنده..»

«» می‌گوید:
«مرسی خیلی تسکینم داد»

آباجی
«مسعود» می‌گوید:
«نگران قضاوت نباش. مهم این نیست که اون در آینده چی فکر میکنه. مهم اینه که اون چی میشه.»



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی