نویسه جدید وبلاگ

پسرم عصای دستم

چندروزپیش اتاق ریخت وپاش بود خیییییییییلی همینجور به حالت درد دل گفتم بامداد اخه این چه وضعیه بامداد بیابا هم جمع وجورکنیم طبق معمول گفت تی (چی)گفتم بیاجمع وجورکنیم یالاکتاباتوجمع کن باورم نمی شدکه چی میدیدم کتابا رویکی یکی برداشت ولی متاسفانه باخشونت پرت می کرد کنارمبل (همه یکجا)وبعدکه تموم شد دست زد بش گفتم حالالباساتوبرداریکی یکی برمی داشت می بردتوی اتاق توی کشوش می تپوند........

یعنی عشق کردمااااااااا

واین داستان دیگه هرروزتکرار شد ولی نتیجش شدیدا متغیربود!!!!!!!!!!!!

چندشب پیش داشتم به کمک قوه قهریه می خوابوندمت وتو باتمام وجودمقاومت می کردی اخرش خسته شدم گفتم اصلا پاشوبرو بسرعت ازجات جستی ویهوپریدی توبغلم صورتتو چسبوندی ویه بوس تفی اخخخخخخخخ جون تازه صورتمو بادستات گرفتی واونورم ماچ کردی وبدو که رفتی

تاحالافکرکردین که حرف خ میتونه چه کاربردایی داشته باشه الان بتون میگم:

خ (خووا):خداحافظ

خ(ایخ):خرس

خ(نیخوا):نمیخوام

خ(اوخ):بخون

فعلا خوا تابعد راستی امروز چند چند بود






نظرات:

«یگانه» می‌گوید:
«ای جان مرسی رسا جان ببخشید که دیر اومدم این چند وقته خلی سرم شلوغ بود و لب تاپمم دستم نبود قربون این آقا بامدادم برم حالا چرا عصبانی کتاباش و جمع میکرد؟»

مامان
«» می‌گوید:
«مسعودجان نگرفتم»

khale
«» می‌گوید:
«khob man manam mikham bebinamesh..... baba rterekidam az bas ke az pshte telephone shenidam,,,,,,,,,, man bamdad mikham,,,,,,,,,,,,»

دوست
«مسعود» می‌گوید:
«همه ما بچه ایم و باید به بچه درونمون احترام بذاریم. مخصوصا شما.»

خاله یگانه بیابخون نظربده مابه عشق شمامی نویسیم
«» می‌گوید:
«»



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی